خدایا می نویسم از تک تک لحظاتم ٬ از لحظه به لحظه ای که در زندگیم

 گذشت٬ از ثانیه ها  دقیقه ها و ساعت هایی که می دانم یک لحظه از

 یاد بنده های معصیت کارت غافل نبودی٬ می دانم که سفره ی خوبی و

برکتت را برای ما انسان ها که اشرف مخلوقات هستیم پهن کردی تا از

 آن ها استفاده و شکرت کنیم می دانم از هیچ خوبی در حق ما کم

نذاشتی ولی  نمی دانم چرا ما آدما فقط وقتی که دچار مشکل می شیم

 وقتی که از درد های دنیا گله می کنیم وقتی که کسی دلمان را می شکند

 و یا نسبت به چیزی یا کسی احساس کمبود می کنیم به یادت می افتیم

 نمی دونم چرا ما آدما توی لحظات خوشی یادمون میره که خدایی داریم

 یادمون میره همین خدا بود که در سختی ها و مشکلات ما رو هدایت کرد

 و دستمونو گرفت تا از منجلاب گناه بیرون بیایم نمی دانم چرا ما آدما

عادت داریم فراموش کنیم لحظاتی که از نعمت ها و خوبی های خدا در

 شادمانی هستیم و تا یک اتفاق بدی برامون می افته از خدا شکایت

می کنیم و می گیم که خدا دوسمون نداره نمی دونم چرا یادمون میره

به خاطر تمامی نعمت هایی که در اختیارمونه باید  شکر گزار باشیم

ولی هنوزم نا شکری می کنیم بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم که

ما بنده ها وقتی دچار اشتباه و گناهی می شیم با اومدن به درگاه

خدا و توبه کردن پروردگار مهربونمون ما رو می بخشه ولی چرا وقتی

 از یک بنده ای خواهش می کنی تو رو ببخشه اون بازم تو رو نمی بخشه

 الان یاد جمله ای افتادم:

(( آنقدر نگو اگه گذشت کنم کوچک می شوم.

 اگر با گذشت کردن کسی کوچک می شد٬ خداوند اینقدر بزرگ نبود.))

می خوام بگم یعنی این جور آدما که اینطورین و اینقدر غرور دارن فکر

 می کنن چقدر بزرگن... فکر می کنن کی هستن که دیگران بهشون

التماس می کنن اونم فقط واسه ی یه بخشش٬ اگر فقط یک لحظه به یاد

 بزرگی و عظمت خدا بیفتند که چقدر با اون بزرگیش و مهربونیش

اشک های بنده هاشو لمس کرد و التماسهای اونا رو به درگاهش

 بی جواب نگذاشت اگر فقط یک لحظه به یاد گذشت خدا بیفتند اینقدر

 احساس بزرگی نمی کنند و می فهمند که در مقابل ذره ای از لطف

 و مهربونی او هیچی نیستند و همینطور با غرور به جایی نمی رسند .....