پايان امتحانات !

بلاخره اين امتحانات ما هم تموم شد و سربلند بيرون امديم .. جاتون خالي چهار پنج روزي رفتيم مشهد هم تفريح و زيارت الانم كه در خدمت دوستان هستيم.همه رو دعا كرديم ولي واسه همه سوغاتي نگرفتيم!

الانم كه ديگه بايد آماده شيم واسه آزمون جامع پس بكوب بايد درسو استاد كنيم آخ چقدر درس بابا !!!!!

افتتاح دومين واحد بزرگ توليد نان صنعتي کشور

ایسکانیوز: دومین کارخانه نان صنعتی با ظرفیت تولید روزانه 50 تن به بهره‌برداری رسيد.

به گزارش روز سه شنبه باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران "ایسکانیوز" به نقل از شبکه اطلاع‌رسانی بازرگانی ایران (شابا)، حمید علیخانی، معاون وزیر بازرگانی با اعلام این خبر به مشکلات نان سنتی و گرایش به تولید نان صنعتی اشاره کرد و اظهار داشت: با وجود پرداخت یارانه 3 هزار میلیارد تومانی به نان، دولت، نانوا و مردم از کیفیت آن رضایت ندارند و این در حالی است که تولید نان سنتی از نظر اقتصادی نیز برای نانوایان مقرون به صرفه نیست.

وی خاطرنشان کرد: در نانوایی‌های سنتی 70 درصد از هزینه‌ها مربوط به نیروی انسانی است و 5 تا 7 درصد هزینه مواد اولیه است که در هیچ جای دنیا این شیوه منطقی نیست.

این مقام مسوول با بیان این مطلب که مردم ایران با مصرف 162کیلوگرم نان در سال رتبه نخست جهانی در اختیار گرفته‌اند که یکی این میزان دو برابر مصرف متوسط جهانی است، اظهار داشت: عدم پرداخت قیمت واقعی یکی از معضلات نان است و اگر نان قیمت واقعی داشت ضایعات نیز به این حجم نمی‌رسید.

معاون وزیر بازرگانی با ذکر آمار فوق به ضرورت حرکت به سمت تولید نان‌های صنعتی تاکید کرد و گفت: در شرایط فعلی سه ضلع دولت، تولیدکننده و مصرف‌کننده نان ناراضی هستند که دلایلی چون عرضه نان بی‌کیفیت سنتی، نانوایی‌های غیربهداشتی، محدودیت در تنوع تولید و عدم وجود حق انتخاب برای مشتری و همچنین بالا بودن میزان ضایعات نان در کشور سبب ایجاد این نارضایتی‌ها هستند.

وی ادامه داد: از 3 سال گذشته تاکنون که اجرای طرح نان صنعتی از سوی دولت جدی گرفته شده تنها یک پروژه تولید نان به روش صنعتی به بهره‌برداری رسیده و امروز شاهد افتتاح دومین پروژه این طرح خواهیم بود.
مدیرعامل شرکت مادر تخصصی بازرگانی دولتی ایران با بیان این مطلب که در این واحد تولیدی صنعتی، نان صد درصد به روش صنعتی و بدون دخالت دست تولید می‌شود، اظهار داشت: کارخانه نان صنعتی هومت با ظرفیت تولید روزانه 50 تن فردا به بهره‌برداری می‌رسد.
وی افزود: این واحد تولیدی توسط بخش خصوصی و با حمایت شرکت بازرگانی دولتی ایران به بهره‌برداری می‌رسد.

معاون وزیر بازرگانی تاکید کرد: 9 میلیون تن آرد در سال برای مصرف نان در اختیار نانوایی‌ها قرار داده می‌شود که خوشبختانه‌ترین حالت 10 درصد از این آرد به هدر می‌رود.

وی تصریح کرد: در حال حاضر 57 هزار واحد نانوایی در کشور فعالیت می‌کنند که از این تعداد، بخشی از نانوایی‌ها آرد یارانه‌ای دریافت کرده و 5400 واحد نانوایی هم آزادپز هستند که آرد با نرخ آزاد خریداری می‌کنند.
معاون وزیر بازرگانی در خصوص وضعیت تولید نان صنعتی در کشور گفت: در حال حاضر در ایران 37 هزار تن نان فانتزی و 360 هزار تن نان صنعتی تولید می‌شود در حالی که باید ظرفیت تولید نان صنعتی در کشور چهار میلیون و هشتصد هزار تن باشد.

مديرعامل شرکت مادرتخصصي بازرگاني دولتي ايران فضاي اين واحد نان صنعتي را هزار و 500 متر بيان کرد و گفت: در مجموع 65 کارگر به کار مشغول خواهند شد. 
اين واحد با 35 ميليارد تومان سرمايه و در زميني به وسعت 1/5 هکتار در بهارستان کرج فعال بوده، ظرفيت توليد اين واحد صنعتي روزانه 50 تن است.

منابع و مواد آزمون جامع پودماني رشته توليد نان

قابل توجه دانشجويان پودماني رشته توليد نان
منابع ( مواد ) آزمون جامع پودماني رشته توليد نان
كد رشته: 1055

تاريخ آزمون: 21 اسفند 1388

مواد آزمون

تئوري

عملي

1-شناخت گندم و تكنولوژي آرد

100

-

2-شناخت مواد اوليه نان

100

-

3-تكنولوژي توليد نان

100

-

4-عمليات توليد نان 2 و كنترل كيفيت

-

100

5-اصول بهداشت كار در نانوايي

100

-

نكاتي پيرامون آزمون جامع و ارزيابي حرفه ­اي پودماني

در فصل چهارم، ماده 14 آيين نامه آموزشي دوره كارداني علمي-كاربردي پودماني مورخ 23/12/1382 اشاره شده است «چنانچه دانشجو همه پودمان هاي دوره آموزشي پودماني را طبق برنامه وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و براساس آيين نامه، در مدت مجاز و با موفقيت بگذراند، پس از توفيق در آزمون جامع دوره كارداني پودماني، دانش آموخته آن دوره شناخته شـده و موفـق به دريافت مـدرك رسمـي كارداني علمي-كاربردي در رشته مربوط مي گردد».
بر اين اساس شوراي برنامه ريزي آموزشي و درسي علمي-كاربردي در جلسات 87 مورخ 12/12/1385 و 98 مورخ 24/6/1386 گروه هاي زير را از آزمـون جامع معاف نموده است:

1- دانشجويان دوره هاي آموزش پودماني ورودي سال هاي 1382-1381 چنانچه در آزمون ورودي مقاطع بالاتر پذيرفته شوند.
2- دانشجويان دوره آموزش پودماني ورودي سال هاي 1383 به بعد چنانچه در آزمون ورودي مقاطع بالاتر كه از طريق سازمان سنجش آموزش كشور برگزار مي شود، پذيرفته شوند.
3- آن دسته از دانشجويان دوره هاي پودماني آموزش هاي علمي-كاربردي كه در طول دوره بتوانند در جهت اشتغال زايي و كارآفريني طرحي را تعريف و تدوين كرده و در مراجع ذيربط به تصويب برسانند، طرح به عنوان ارزيابي حرفه اي آنان محسوب و جايگزين امتحان جامع مي شود.
4- دانشجويان غيرحضوري رشته مديريت خانواده كه به روش پودماني پذيرفته شوند.
آزمون جامع و ارزيابي حرفه اي پودماني دانشگاه جامع علمي-كاربردي دو بار در سال، توسط سازمان سنجش آموزش كشور و به طور هم زمان در سراسر كشور برگزار مي گردد. اين آزمون به صورت تستي و فاقد نمره منفي مي باشد و به سوالاتي كه به بيش از يك گزينه پاسخ داده شود و يا پاسخ غلط داده شود، نمره اي تعلق نخواهد گرفت.
آزمون مذكور در رشته هاي آواز ايراني، آواز جهاني، ساز ايراني و ساز جهاني به هر دو صورت تستي و عملي مي باشد. دسترسي به مواد آزمون جامع و ارزيابي حرفه ­اي پودماني از طريق سايت مديريت و برنامه ريزي آموزشي و درسي و سايت مديريت آزمون امكان پذير است.

:مواد آزمون جامع و ارزيابي حرفه اي پودماني به تفكيك گروه آزمايشي

صنعت

كشاورزي

مديريت و خدمات اجتماعي

فرهنگ و هنر

 

نمونه سوالات آزمون جامع و ارزيابي حرفه اي سال 1384

خدایا نذار بزرگ بشم

الو ... الو ... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟

پس چرا کسی جواب نمیده ؟

یهو یه صدای مهربون بگوش كودك نواخته شد! مثل صدای یه فرشته ...

- بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده

- بگو من میشنوم

کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ...

- هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟

- فرشته ساکت بود. بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت نه خدا خیلی دوستت داره. مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شكسته شد :

ندایی صدایش در گوش و جان كودك طنین انداز شد : بگو زیبا بگو. هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت : خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ... چرا ؟ ولی این مخالف با تقدیره. چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما با هم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد ؟!

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک : آدم ، محبوب ترین مخلوق من ، چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه ، کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا خیلی برای تو کوچک است ... بیا تا برای همیشه کوچک بمانی و هرگز بزرگ نشوی ...

و کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت در آغوش خدا به خوابی عمیق و شگفت انگیز فرو رفته بود ...


کره ماه رو می خریدم ...


http://www.iranalive.org

 


اتاق نشمین خانه ام پنجره ای داشت با نمایی از کره زمین:  

http://www.iranalive.org


دندانهای الاغم را روکش الماس می کردم:


http://www.iranalive.org



خدمتکارم! همیشه آماده خدمتگذاری بود:
http://www.iranalive.org



لیوان شربتم را از الماس طبیعی می ساختم:

http://www.iranalive.org




بر روی کشتی اختصاصی خودم ، گلف بازی می کردم:


http://www.iranalive.org


با هواپیمای اختصاصی خودم پرواز می کردم :


http://www.iranalive.org

 



فقط آب معدنی چشمه های هیمالیا را برای مصرف در توالت استفاده می کردم:

http://www.iranalive.org
O

دستمال توالتم :

http://www.iranalive.org


 


استخر شنایم را از گرانترین عطرهای جهان پر می کردم:
http://www.iranalive.org


فقط یک متخصص طلا، می توانست ماشین مرا که روکشی از طلا داشت بشوید:
http://www.iranalive.org

 


لپ تاپم الماس نشان بود ، پنتیوم 11 با Ram 30 Gig


http://www.iranalive.org

 


ماشین تشریفاتم:


http://www.iranalive.org
 

 


استراحتگاهم:

http://www.iranalive.org

 

 

خوب دیگه!

خیالات بسه!

برگرد سر کارت!  تنبل!

زندگی

 

 

سه چيز در زندگي هيچگاه باز نمي گردند:

 

زمان، کلمات و موقعيت .

 

سه چيز در زندگي هيچگاه نبايد از دست بروند:

 

آرامش، اميد و صداقت.

 

سه چيز در زندگي هيچگاه قطعي نيستند:

 

رؤيا ها، موفقيت و شانس.

 

سه چيز در زندگي از با ارزش ترين ها هستند:

 

عشق، اعتماد به نفس و دوستان.

 

سه چيز در زندگي يک انسان را مي سازند:

 

تلاش، اخلاص و موفقيت.

 

دو چيز در زندگي يک انسان را نابود مي کنند:

 

غرور و دروغ

خدا

خدا رو شاهد میگیرم

خدارو شاهد میگیرم

جز تو به هیشکی دل ندم

هرکی بیاد سراغ من جواب رد بهش بدم

میگم که عشق من تویی

بود و نبود من تویی

هرکی بگه دوست دارم

میگم وجود من تویی

قصه عشق تو به دل میشینه

خواب تورو هرشب دلم میبینه

اینو بدون تمومه خاطراتم

با تو دیگه تا عمر دارم اجیره

دلم می خواد که با دلم بمونی منو تو عشق آخرت بدونی

دلم می خواد که مثله من همیشه

پابند عشقمون توهم بمونی

پ.ن:

سلام نازلی

خوبی؟

فهمیدم که می خوای امشب بم آخرین میل تو واسم بفرستی

این آپم گذاشتم که بیای بخونی

اگه بیای؟

حدس میزنم چی می خوای بنویسی

هرجور تو راحتی

فقط اینو بگم که....

نمیتونم بگم

نمی خوام بگم

نمی خوام شاید تو ناراحت بشیو

باز نتونی خوب به درست برسی

حالا که دیگه کم کم داری فراموشم میکنی

نمیگم

نمیگم چون نمی خوام ناراحتت کنم

نمیگم که الان اشک تو چشمام جم شده

نمیگم که دستام داره میلرزه دارم اینارو مینویسه

خوب دیگه بزار خوب آخرشو تموم کنم

امیدوارم تو درست موفق باشی و به اونچی که می خوای برسی

ایشالا که خانوم دکتر میشی

تو زندگیت موفق و شاد باشی

نقطه سر خط

.

پ.ن۲:

یه فال حافظ گرفتم این اومد:

 راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

                                       آنجا جز آنکه جان بسپارندچاره نیست

هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

                                      در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

                                     چون راه گنج برهمه کس آشکاره نیست

مارا از منع عقل مترسان و می بیار

                                    کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

اورا با چشم پاک توان دید چون هلال

                                   هردیده جای جلوه آت ماهپاره نیست

نگرفت در تو گریه ی حافظ به هیچ روی

                                 حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

بچگی

                                           بنام خدا

  ای خدا مردم از دلخوشی ... پس کی میرسونی یه کم ناخوشی!! چقدر خوبه آدم با جمله های معکوس یه کم به جیگرش حال بده ... !! آخیش جیگرم حال اومد ...

 بچه که بودیم دست زدن به هر چی.... حتی دست کردن توی دماغ هم با اجازه بزرگترها بود ....حالا یکی نبود بگه بابا دماغ  خودمه .... میخوام شیرینی دربیارم .... بزرگتر که شدیم بزرگترها کوچک شدند و ما تصمیم گیرنده .... حکایت از آنجا شروع شد که ژستهای روشنفکری گرفتیم ... دانشجو شدیم و عقل کل عالم

بچه که بودیم دست به قابلمه که میخواستیم بزنیم مادر با مهربانی تمام قاشق داغ را بر دستمان میچسباند و باصطلاح داغمان میگذاشت! بزرگتر که شدیم دیگر از قاشق داغ مادر خبری نبود ... دیگه هیچ چیز تو دنیا جیز نبود .... برای همین دیگه نمی فهمیدی چی جیزه و چی جیز نیست.... دست به هر چی که دلمون میخواست میزدیم ...  حالا اگه بعضی چیزا داغت میذاشتن دیگه با خودته!! کاش قاشق داغ مادر بود که جیز را ازغیر جیز تشخیص میدادیم تا داغ  نمی شدیم!!!

بچه که بودیم رویایمان یک باد بادک بود و نمیدانم که تا کجا دلمان میخواست برود ... اما دوست داشتیم بالا و بالاتر رود ... کودکیمان هم حرام همین بالا رفتن بادبادک شد...چرا که بزرگتر هم که شدیم دوست داشتیم بالاترین ها را فتح کنیم .... اما بعضی از قله ها دست نیافتنی بودند!!!

بچه که بودیم شاید تنها آرزویمان خریدن یک بستنی لیسی و داشتن یک توپ قرمز رگه دار بود .... و آرزو میکردیم که بستنی هیچوقت تمام نشود .... بزرگتر که شدیم رویای کودکی را با خریدن صدها بستنی به درک فرستادیم و دلمان را به آرزوهایی سپردیم که همگی جوابشان یک "نه" گنده بود....!! کاش بجای بزرگتر شدن آرزو خودمان کمی بزرگتر میشدیم!!

بچه که بودیم کابوس شبانه مان دیدن دراکولا و خون آشام در خواب بود ..... بزرگتر که شدیم کابوس شبانه مان یک رویای لطیف ترسناک بود : دخترکی که هر روز با دوچرخه تزئین شده اش برایت گل می آورد ... اما هرچقدر که گلها را بو میکنی ... بوی هیچ میدهند!! و قصه جایی تمام میشود که دخترک دیگر به رویایت نمی آید ... از مسئول خوابها که میپرسی پس چرا دخترک دیگر نمی آید؟!  مسئول خوابها میگوید : همین دیروز بود که دخترک با دوچرخه اش به ته دره پرتاب شد و مرد ... بیشتر که  پیگیر ماجرا میشوی ... مسئول خوابها دستت را میگیرد و با خود به همان دره میبرد ... مسئول خوابها راست میگوید!!

بچه که بودیم زندگی چقدر مهربانی داشت .... هیچکس جرات دلشکستن نداشت .... همه آب نبات چوبی را با هم لیس میزدیم!!

 

بچه که بودیم


 
 

 کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم 
 کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش 
  را از نگاهش می توان خواند 
  
 
  
 
کاش برای حرف زدن 
  نیازی به صحبت کردن نداشتیم 
  کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود 
  کاش قلبها در چهره بود 
  اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
 
 و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم 
  
 
 
 
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
 
سکوتی را که یک نفر بفهمد
 
بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد
 
 
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
 
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
 
 
دنیا را ببین...
 
 
بچه بودیم از آسمان باران می آمد
 
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!
 
 
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
 
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه 

 
  
  
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
 
بزرگ شدیم تو خلوت
 
 
 
 
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
 
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه 
 

 
 
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
 
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
 
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
  
 
 
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
 
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
 
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
  
 
 
 
کاش هنوزم همه رو
 
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم 
  
 
 
بچه که بودیم اگه با کسی
 
دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
  
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم 
  

 
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
 
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه 

  

 
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
 
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
 
 
  
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
 
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم 
  
 
 
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
 
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
 
 
بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
 
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد
 
 
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت
 
  
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره 

 
 
بچه که بودیم بچه بودیم
 
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم
 
ای کاش هیچ وقت بزرگ...
 
نمی شدیم
 
و همیشه بچه بودیم ...
 
 
 
 

بچه

آری

  ياداشتي از طرف خدا                                    به نام او


به:تو بنده خدا


تاريخ: امروز


از: رئيس


موضوع: خودت


عطف به: زندگي


 


 


من خدا هستم. امروز من همه مشکلات را اداره ميکنم. لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نياز ندارم.اگردر زندگي وضعيتي برايت پيش آيد که قادر به اراده کردن آن نيستي براي رفع کردن آن تلاش نکن. آن را در صندوق (چيزي براي خدا تا انجام دهد) بگذار. همه چيز انجام خواهد شد ولي در زمان مورد نظر من نه تو
وقتي که مطلبي را در صندوق من گذاشتي همواره با اضطراب دنبال (پيگيري ) نکن. در عوض روي تمام چيزهاي عالي و شگفت انگيزي که الان در زندگي ات وجود دارد تمرکز کن. نا اميد نشو.


ممکنه غصه زود گذر بودن تعطيلات آخر هفته را بخوري به زني فکر کن که با تنگدستي وحشتناک روزي دوازده ساعت هفت روز هفته را کار مي کند تا فقط شکم فرزندانش را سير کند


وقتي روابط عاشقانه ي معشوقت رو به تيرگي و بدي ميگذرد و دچار ياس ميشوي به انساني فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشيده است
وقتي ماشينت خراب ميشود و تو مجبور مي شوي براي يافتن کمک کيلومتر ها پياده بروي به معلولي فکر کن که دوست دارد فقط يکبار فرصت راه رفتن داشته باشد.
ممکنه احساس بيهودگي کني و فکر کني که اصلا براي چي زندگي مي کني و بپرسي هدف من چيست؟ شکر گذار باش . در اينجا کساني هستند که عمرشان آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافي براي زندگي نداشته اند.
وقتي متوجه موهات که تازه خواکستري شده در آيينه ميشوي به بيمار سرطاني فکر کن که آرزو دارد مويي داشته تا به آن رسيدگي کند.
هميشه همه جا سپاسگوي صاحب آسمان و زمين باش و بدان تقويمي که ورق مي خورد به تقدير او بوده و فرياد و داد بر اين تقدير نداشته باش.

آری


تصاويري عاشقانه براي ارسال به عشقتان

خدایا

 

خدایا می نویسم از تک تک لحظاتم ٬ از لحظه به لحظه ای که در زندگیم

 گذشت٬ از ثانیه ها  دقیقه ها و ساعت هایی که می دانم یک لحظه از

 یاد بنده های معصیت کارت غافل نبودی٬ می دانم که سفره ی خوبی و

برکتت را برای ما انسان ها که اشرف مخلوقات هستیم پهن کردی تا از

 آن ها استفاده و شکرت کنیم می دانم از هیچ خوبی در حق ما کم

نذاشتی ولی  نمی دانم چرا ما آدما فقط وقتی که دچار مشکل می شیم

 وقتی که از درد های دنیا گله می کنیم وقتی که کسی دلمان را می شکند

 و یا نسبت به چیزی یا کسی احساس کمبود می کنیم به یادت می افتیم

 نمی دونم چرا ما آدما توی لحظات خوشی یادمون میره که خدایی داریم

 یادمون میره همین خدا بود که در سختی ها و مشکلات ما رو هدایت کرد

 و دستمونو گرفت تا از منجلاب گناه بیرون بیایم نمی دانم چرا ما آدما

عادت داریم فراموش کنیم لحظاتی که از نعمت ها و خوبی های خدا در

 شادمانی هستیم و تا یک اتفاق بدی برامون می افته از خدا شکایت

می کنیم و می گیم که خدا دوسمون نداره نمی دونم چرا یادمون میره

به خاطر تمامی نعمت هایی که در اختیارمونه باید  شکر گزار باشیم

ولی هنوزم نا شکری می کنیم بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم که

ما بنده ها وقتی دچار اشتباه و گناهی می شیم با اومدن به درگاه

خدا و توبه کردن پروردگار مهربونمون ما رو می بخشه ولی چرا وقتی

 از یک بنده ای خواهش می کنی تو رو ببخشه اون بازم تو رو نمی بخشه

 الان یاد جمله ای افتادم:

(( آنقدر نگو اگه گذشت کنم کوچک می شوم.

 اگر با گذشت کردن کسی کوچک می شد٬ خداوند اینقدر بزرگ نبود.))

می خوام بگم یعنی این جور آدما که اینطورین و اینقدر غرور دارن فکر

 می کنن چقدر بزرگن... فکر می کنن کی هستن که دیگران بهشون

التماس می کنن اونم فقط واسه ی یه بخشش٬ اگر فقط یک لحظه به یاد

 بزرگی و عظمت خدا بیفتند که چقدر با اون بزرگیش و مهربونیش

اشک های بنده هاشو لمس کرد و التماسهای اونا رو به درگاهش

 بی جواب نگذاشت اگر فقط یک لحظه به یاد گذشت خدا بیفتند اینقدر

 احساس بزرگی نمی کنند و می فهمند که در مقابل ذره ای از لطف

 و مهربونی او هیچی نیستند و همینطور با غرور به جایی نمی رسند .....

 

حرف دلم با خدا

حرفهای دلم با خدا

سلام خدا جونم ،مگه نمیگن خدا مهربونه؟خدا به درد دل های ما گوش میده؟

خدا امروز خیلی خیلی خوبم چون امروز تمام حرفای دلم رو با غصه هامو با تو در میان میزارم .هر چند اگر هم نگم خودت میدونی

خدا تو خیلی بزرگی خدا مگه نگفتی بنده هام هر چی رو ازته دلشون بخوان بهشون میدم .خدا مگه تو دوست من نیستی خدا جون

غم وغصه هام داره بیداد میکنه خودت میدونی که دارم از غصه میترکم ولی همیشه جلوی همه میخندم و همیشه به خودم امیدواری میدم

خدا جون هیچی مثل تو پایدار نیست و دوست همیشکی منی در غم هام در شادی هام در گریه هام درکنج تنهایم در کنج دلم در لحظه های که احساس خفگی میکنم

خدا جون در وقتهای غم وغصه همه پشتم رو خالی میکنن فقط توی که پشتم می ایستی فقط توی در تاریکی ها دستمو میگیری

خدا جون این نوشته های که مینویسم واست اشکام نمیزارن خوب تایپ کنم

خدا جون فقط تو درد های منو میدونی خدا جون گله ای ندارم ناشکری نمیکنم اینا فقط درد دلم با توه که سر پناه منی همیشه در همه حال سپاس گذارتم

خدا جون تو این جاده ای بی انتها تنهام نزار .خدا نزار بد بشم چون اگه بد بشم دیگه تنهام میزاری اون وقت به کی تکیه کنم که لایق تکیه گاه همیشگی باشه

خدا جون امشب خواب به چشمام نمیاد خدایا لحظه های تاریکم با وجود خودت نورانی کن ای خدا تمام غم های دنیا ماله من فقط تنام نزار با این همه حسرت و اشکای چشمم

خدای من اگه حرفام رو بنویسم برات تا خود صبح تموم نمیشه الان همشو واست میگم خدا ......میدونی.....هیچکی نمیفهمه....

 

 


    

دوٍستى

دوستی و روابط بین دختر و پسر

 
 
 
تا به حال به رابطه ي دختر و پسر فكر كرده ايد ؟

اساس اين دوستي ها را چه مي دانيد ؟ اصلاً چقدر به اين رابطه ها اعتقاد داريد ؟ آيا به فوايد و ضررهاي آن فكر كرده ايد ؟
اگر چه پسران كمتر از دختران عاشق و دلباخته اما زماني كه به قول خودشان عاشق مي شوند به هر طريق ممكن سعي در بدست آوردن طرف مقابلشان را دارند اما وقتي به آرزويشان مي رسند و با فرد مورد نظر ازدواج مي كنند بعد از مدتي از آن سرد و دلخسته مي شوند اما اگر در اين راه شكست بخورند و ناكام بمانند اين شكست و ناكامي براي آنان به نسبت دختران تلخ تر به نظر مي آيد و مقابله با آنان برايشان مشكل تر است .


از بخش اجتماعی دهمین شماره مشکان
تا به حال به رابطه ي دختر و پسر فكر كرده ايد ؟ اساس اين دوستي ها را چه مي دانيد ؟ اصلاً چقدر به اين رابطه ها اعتقاد داريد ؟ آيا به فوايد و ضررهاي آن فكر كرده ايد ؟
 
عشق به معناي واقعي
معمولاً‌ اساس اين گونه دوستي ها عشق به معناي واقعي نيست چرا كه عشق واژه اي است مقدس كه از زواياي مختلف و از اعماق وجود انسان سرچشمه مي گرد در واقع اين عشق ، در حالي كه دوستي هاي دختران و پسران احساسات زود گذر است كه دختران و پسران آنرا به اشتباه عشق مي پندارند به مانند رگبار هاي بهاري مي ماند ، هوا لحظه اي آرام است ، اما چند لحظه بعد باراني شديد در حال باريدن است و چند لحظه بعدتر هوا صاف صاف است .
متأسفانه اين نوع دوستي مضرات فراواني دارد كه از جمله آنها مي توان به تخريب روحيه فرد ، شكست و ناكامي تخريب آينده ي رويايي و واقعي افراد ، خود كشي و سوء استفاده هاي جنسي اشاره كرد .


دختران زود تر عاشق مي شوند
بر طبق تجربه هاي كسب شده مي توان گفت كه دختران به علت احساساتي بودنشان زود تر از پسران عاشق مي شوند اما به دليل محدوديتي كه دارند نمي توانند پيش قدم شوند هر چند كه امروزه ديگر محدوديت هاي خانواده و جامعه كمتر شده و به اصطلاح خانواده ها امروزي شده اند و سدي كه ديروز وجود داشت ديگر به مانند گذشته آنچنان محكم نيست.


فقدان معنويت
به نظر مي رسد يكي از دلايلي كه باعث به وجود آمدن اين گونه دوستي هاي كاذب و خطرناك مي شود كمبود محبت باشد .مثلاً در خانواده اي كه هم پدر و هم مادر شاغل هستند مطمئناً نخواهد توانست خلأ محبت فرزندان را به طور كامل پر كنند در اين امر باعث مي شود تا فرزندان اين محبت را در جاي ديگري و از سوي كسان ديگري جستجو كنند .
از ديگر دلايل مي توان به فقدان معنويت در زندگي شخصي افراد اشاره كرد كه آنها را دچار افسردگي و تنهايي مي كند و شخص با تن در دادن به اين نوع دوستي ها سعي در جبران كمبود ها و خلأ هاي موجود در زندگي مادي و معنوي خود دارد


چه كسي بيشترين ضربه را مي خورد
به نظر مي رسد در اين روابط دختران بيشترين ضربه را متحمل شوند چرا كه داراي احساسات قويتر و لطيف تري هستند و متأسفانه جامعه هم درصدد سركوب اين احساسات است و همواره دختران را متهم مي كند اگر چه پسران كمتر از دختران عاشق و دلباخته اما زماني كه به قول خودشان عاشق مي شوند به هر طريق ممكن سعي در بدست آوردن طرف مقابلشان را دارند اما وقتي به آرزويشان مي رسند و با فرد مورد نظر ازدواج مي كنند بعد از مدتي از آن سرد و دلخسته مي شوند اما اگر در اين راه شكست بخورند و ناكام بمانند اين شكست و ناكامي براي آنان به نسبت دختران تلخ تر به نظر مي آيد و مقابله با آنان برايشان مشكل تر است .
 
 
 
پسران براي تفريح؛ دختران براي ازدواج
به نظر مي رسد كه معمولاً پسران اين نوع دوستي ها را براي تفريح و گذران وقت و يا پز دادن و دختران براي ازدواج مي دانند و البته تعداد بسيار كمي از اين روابط به ازدواج می انجامد كه از اين موضوع دختران بيشتر متضرر مي شوند و آثار سوء آن تا مدتها زندگيشان را تحت تأثير قرار می دهد.
با اقداماتي ساده و به موقع و با فرهنگ سازي مي توان چنين روابطي را به رابطه هاي معقول و منطقي و مطابق با شرع و عرف جامعه اسلامي ايراني تبديل كرد تا جواناني شاداب و با طراوت و با آينده اي روشن داشته باشيم.
هر انساني آينده روشني دارد كه مي تواند با دستان خود آن را بسازد و يا آن را تباه كند مي توان عمري در آسايش زندگي كند و يا عمري در پشيماني و حسرت به سر برد . امام علي (ع) مي فرمايند : « فرصت ها به مانند ابر بهاري مي مانند» بياييد اين فرصت ها را به راحتي از دست ندهيم و آينده خود و ديگران را براي لذتي كه دوام چنداني ندارد تباه نكنيم .
نظر شما چیست؟
نظر شما چیست؟
راستی نظر شما چیه؟ شما هم با حرف های ما موافقید یا نه؟! اگه موافقید و اگه مخالف معطل نکنید! بنویسید توی قسمت نظرات . دلایل موافقتتون و دلایل مخالفتتون رو برای ما بفرستید تا همینجا و به نام خودتان درج کنیم

دلم گرفـته

Klicken, um in Original Größe zu sehen.

 

خیلی بیشترازاونی که فکرشو بکنی دلم گرفته

 

ازاین همه غربت دلم گرفته

 

اراین همه نامهربونی دلم گرفته

 

ازهمه آدمای دوروبرم دلم گرفته

 

کاش کنارم بودی و می تونستم سرموبزارم روشونه هات وگریه کنم

 

کاش کنارم بودی و دستهای گرمت آرامش بخش وجودم می شد

 

کاش کنارم بودی وآغوش پرمهرت پایان دهنده همه غصه هام می شد

 

کاش کنارم بودی و....

 

ولی سهم من ازاین همه عشق چیزی جز.....

آز آدما بدم میاد

از بعضی آدما دلم میگیره یعنی ازشون بدم میاد...ادمایی که از درک زندگی و حقیقیت دوستی عاجزن ....ادمای بی فکر و گاهی بد ذات.......

آدما..!

دلگیرم از شما....شمایی که فقط وقتای نیاز میاین طرفم و ظاهرتون با باطنتون فرق داره ........از شماهایی که هیچوقت نتونستین دوستی رو درک کنین نتونستین فقط واسه یک دهم ثانیه واقع نگر باشین....

نمیدونم چرا هر چی صداقت داشته باشی و و خوبی دوستتو بخوای و با همه یکرنگ باشی و دوشخصیته نباشی همیشه تنهایی ........

اما من این تنهایی رو به بودن با آدمای دورنگ ترجیح میدم....

فقط خواستم بگم تو این زمونه اینطوریه تا پول داری رفیقتم عاشق بند جیبتم و مصداق این...که تا وقتی کاری دارن میانو میگن که دوستتون دارن....

چقدر گاهی سخت میشه نتونی حرفاتو به کسی بگی و این ناگفته ها نم نم زیاد شه و بشه یه بغض کهنه که با هر بهونه دلت میخواد بشکنیش ...

چقدر سخته وقتی  بدونی تو جمع دوستات چقد تنهایی چقد  سخته بدونی اطرافیانت فقط واسه این تورو میخوان که یه کار براشون انجام بدی چقد سخته صادق باشی و تنها ... سالم باشی و تنها...و بدونی فکری که راجع به دوستت میکردی اشتباه بوده و اون فقط ظاهرش اینطور بود چقد سخته بعد این همه تظاهر وقتی دوستت بازم میاد و خودشیرینی میکنه واسه اینکه کارشو انجام بدی با روی خوش بهش لبخند بزنی و نشون بدی که دلگیر نیستی اما من همه اینا رو دوست دارم اگه چیزی نمیگم اگه با این دورنگی بازم  لبخند میزنم اگه کارشو انجام میدم و وقتی تموم شد میشه مثه قبل و تو به روت نمیاری همه و همش فقط واسه یه چیزه رضای خدا و اینکه مطمئنم خدا اینارو میبینه و خودش کنار دلهای شکسته هست و دوسشون داره....

خدایا حاضرم تا ابد تنها بمونم و هرکی به خاطر کار خودش اومد پیشم بهش لبخند بزنم فقط تو با من باشی و دوسم داشته باشی خدایا حالا که دستامو گرفتی رهام نکن.....



فوتسال در هاشمی نژاد

NV

 

توجه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام

خوبید؟امروزامتحان زبان تخصصی داشتم که گند کاشتم دعا کنید بقیه رو خوب بشم تا بتونم رو ایده هام توی صنعت نان بهتر کار کنم.

مواظب خودتون باشید

یادم شده بود بگم ولادت مولا امام باقر مبارک.

راستی بچه های کلاسمون  به مقالاتی در مورد کیفیت آرد در صنعت نان نياز دارند اگه تونستید برامون ایمیل کنید.

star_2000y@yahoo.com

مانعى در مسير

در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد.. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند...
 

سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!
.....هر مانعى، فرصتى

مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:


امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید