دل

آدم ها حرف های عشقولانه از سر تا پاشون میریزه، دوستت دارم ها و دل تنگی هاشون قلب آدم رو میلرزونه!

اصولا گیاه هرز برای اینکه خریدار داشته باشه، خودش رو شبیه گیاه اصلی میکنه، مثل اون ها رفتار میکنه، مثل اون ها حرف میزنه...

گیاه هرز عاشق نیست، خودش رو شبیه عاشق کرده، اون فقط عقده ی عشق داره...

همیشه از دختر بچه ی گل فروش سر خیابون گل میخره تا خوشحالش کنه، درحالیکه به هوای باغچه، گلدونی رو که ریشه هاش توی اون رشد کرده رو میشکونه و اشکش رو در میاره!

واسه گیاه هرز مهم نیست که گلدون فقط مال خودش باشه، آخه جای "گیاه هرز" فقط توی باغچه، کنار بقیه ی هرزه هاست!

فکر میکنه مثل یه بچه پاک و معصومه، خودشون رو برّه میبینه و در به در دنبال آقا گرگه!! ولی نمیدونه اونی که آقا گرگه همون بره ای بود که قبل از رفتن دریدی!!

ღღღღღ

خدایا، توی این "جهنم" آدم بزرگ ها که بوی تعفن میده،

فقط تو "بهشت" من باش ...!

ღღღღღ

خدایا

خــــــــــــدا

مي داني جز تو مرا کسي به سراي اميد نمي برد


 


همان اميدي که در سياهي سايه هاي تاريک تنهايي ام گم شده


تو هميشه تنهايم گذاشتي و به حال خودم وا گذاشتي


مي دانم اين جسم خاکي بي تو هيچ معنايي ندارد


                      به زير آسمان مي روم


  دست هايم بلند مي کنم مي گويم


خدايا براستي که تو مهربان ترين مهرباناني پس از گناهم بگذر که تو تنها بخشنده مهرباني


خداوندا مرا ببخش که چشم بر حقيقتي بستم که برايم از روز روشن تر بود


خدايا مرا ببخش که آنقدر مغرور و خودبين بودم


مي دانم جرم من اين است که مرز بين عشق و دوست داشتن را نمي دانستم


       مرزي به فاصله يک قدم و يک نگاه و يا يک جمله...


خدايا مرا ببخش که جز شرمندگي چيزي ندارم


حال بايد چه کنم


           بايد چه کنم تا از درگاهت بي جواب بر نگردم


بار الهي جز تو که من کسي را ندارم که از او بخواهم مرا ببخشد


                           خدايا مرا ببخش


 ندانسته و بي آنکه بخواهم کسي را از خود ناراحت مي کنم


                         مرا ببخش ... مرا ببخش



 

خدای خودم

 برای  خدای خودم

 

 

 

خدايا!

ذهنم پريشان است

قلبم بيقرار است

افکارم شوريده اند و

درمانده ام

پس رشته زندگيم را

به دستهای امن تو می سپارم

توفان ميخوابد

و آرامش تو حکمفرما ميشود

 

 

 

میخواستم گامی بردارم اما وزنه های خواب چنان بر پایم سنگینی میکردند

 که انگار سالهاست لب بر لب زمین نهاده اند و هیچ کدام ترک این بوسه ی بلند تا خدا را نخواهد کرد

 چه برسد به اینکه به پاهایم فرصت شکستن مکان را بدهند و ناچار میخواستم

 لب بگشایم و کلام رهایی را زمزمه کنم اما این قفل حتی با کلید هم گشوده نشد

 انگار تعریف کلید را به فراموشی سپرده بود و از هیچ واژه ای فرمان  نمی برد.

چه برسد به اینکه به من اجازه ی تموج در بی فضایی بدهند.

 

 

گاهی خيلی دلم ميگيره....از همه چيز از همه کس....از همه جا....گاهی تو حکمت کارهای خدا ميمونم...

يه روز همچين آدمو شاد ميکنه که آدم دلش ميخواد از ته دل داد بزنه....

دو روز بعد همون شادی رو همچين از آدم ميگيره که آدم دلش ميخواد از ته دل گريه کنه....

البته اينم ميدونم که همه ی کارهای خدا به صلاح ماست اما دلم خيلی ميگيره....

 

 

گاهی حس ميکنم ديگه وقت رفتنه....بايد اسباب اثاثيه مو جمع کنم برم...حس ميکنم پير شدم...

حس ميکنم کهنه شدم...حس ميکنم رو زمين سنگينی ميکنم....احتياج به سبک شدن دارم...

احتياج دارم فکر کنم...اما مغزم ياری نميکنه...احتياج به گريه دارم....چشمام ياری نميکنه...

احتياج به رفتن دارم....پاهام ياری نميکنه...از خدا میپرسم....

 

 

خــــــــــــــــدا جـــــــــــــــــون؟؟؟؟؟؟؟....

اين بازی ها تا کی ادامه دارن؟....تا کجا؟؟؟؟؟؟...چرا بايد تو اين سن حس کنم پيرم؟...

چرا بايد همش تو خودم باشم؟....بــــــــگو چــــرا؟...چرا بايد بغضهام تلنبار بشن؟

 ....اما خدايا هميشه گفتم بازم ميگم....راضيم به رضای تو....

مثل هميشه همه چيز رو ميسپرم دست خودت...هر چی به صلاحمه همون بشه...

 

 

خــــــــدايــــــا!

 

اگر صلاح تو بر من در سوختن من است ميسوزم

ولی اگر غير از اين است و آنها مرا به اختيار خود ميسوزانند

به همه آنها لعنت ميفرستم

و اين لعنت را از ته قلب برای اجرا

به تو تقديم ميکنم....

بازم ميگم.....خدايا شکرت....با همه سختی ها....با همه غم ها...با همه بغض ها....

شگفتا!

وقتي بود نمي ديدم ، وقتي مي خواند نمي شنيدم ...

وقتي ديدم كه نبود...

 

عجايب 7 گانه

 

1 - ترکه عاقل 2- اصفهانی بخشنده 3 - رشتی با غیرت 4- تهرانی با معرفت 5- یزدی با شهامت 6 - لر با

 

شخصیت 7- عرب با تربیت.

 

 

 

آشنایی با پاستا (ماکارونی)

پاستا (pasta) نوعی غذاست که از آرد برخی غلات، آب، نمک و گاهی اوقات تخم مرغ تشکیل یافته است. ترکیبات مذکور ابتدا به صورت خمیر در آمده و سپس به اشکال مختلفی فرم داده میشوند. پاستا را بایستی قبل از مصرف آب پز کرد. پاستا یک واژه ایتالیایی به معنی"خمیر" است. گاه به پاستا ماکارونی نیز اطلاق می شود، ماکارونی (macaroni) نیز یک واژه ایتالیایی به معنی"عزیز ترین محبوب ها" میباشد. فرم دهی به پاستا یا از طریق فرآیند اکستروژن (extrution)، که در آن ترکیبات ماکارونی با فشار از سوراخهایی به نام "دای" و یا همان قالب عبور داده میشود، صورت میگیرد و یا از طریق فرآیند لامیناسیون (lamination)، که در آن خمیر ماکارونی به ضخامت های دلخواه در آورده شده و سپس توسط کاترهایی برش داده میشود.


توضیحات کاملتر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

امید


 باران...

کدامین دلتنگی عاقبت بغضت را شکست؟...

دلمان کنار اشکهایت نشسته

 کنار این قاب فلزی پنجره که گریستنت را قاب کرده بر دیوار اتاق...

چشمان خیس و درشتت چونان کودکی حق به جانب

 از اعماق آسمان نگاه می کند...

حق داری باران...

چه ساده دلت را می شکنند...

باران، بلندبگو...

آسمان فرداها ابریست؟...

آسمان بودنمان بارانیست؟...

آه باران...با تو سخن می گویم...

ویرانم کن...که هوایت بوی ویرانی می دهد و زمینت بی تابی می کند...

ببار باران بر سر و صورتمان،

 ببار و ببر این سیاهی های صد رنگ روزگار را...

وای باران باران...بر طاقچه که می کوبی دلم آتش می گیرد...

این خودسوزی از کدامین مصیبت است

؟عشق است؟

دلتنگیست؟

در هر قطره ات ستاره ای می درخشد...

وای باران...چه ستارگانی را بر زمین می کوبی...

و هر ستاره میل خودکشی دارد...

باران...نشانی کدامین راه را گم کرده ایم؟...

آه باران...از مقصد تو می پرسم،

از کدامین سرزمین می آیی که اینچنین ترا دل نازک بار آورده اند؟...

که ترا اینچنین به گریه انداخته اند...

ما سالهاست بر همین خاک نفس می کشیم

 و اشک هایمان گاه گاهی قطره قطره...نم نم...می بارد...

با این همه درد...با این همه تنهایی...

باران... کدامین حادثه ترا به اینچنین گریه ای وا می دارد...

این چنین رگباری...؟

وای باران،

باران...با کدامین حس تنهایی به سخن نشسته ای...

بالهای پروازت بر سر و رویمان کشیده می شود...

و ما هنوز سخت ترین زنجیر ها و حلقه ها پای بندمان است... 

 

بنده ام

 
امروز صبح که از خواب بيدار شدي،نگاهت مي کردم؛و اميدوار بودم که با من حرف بزني،حتي براي چند کلمه،نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي که ديروز در زندگي ات افتاد،از من تشکر کني.اما متوجه شدم که خيلي مشغولي،مشغول انتخاب لباسي که مي خواستي بپوشي.وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي فکر مي کردم چند دقيقه اي وقت داري که بايستي و به من بگويي:سلام؛اما تو خيلي مشغول بودي.يک بار مجبور شدي منتظر بشوي و براي مدت يک ربع کاري نداشتي جز آنکه روي يک صندلي بنشيني. بعد ديدمت که از جا پريدي.خيال کردم مي خواهي با من صحبت کني؛اما به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن کردي تا از آخرين شايعات با خبر شوي. تمام روز با صبوري منتظر بودم.با اونهمه کارهاي مختلف گمان مي کنم که اصلاً وقت نداشتي با من حرف بزني.متوجه شدم قبل از نهار هي دور و برت را نگاه مي کني،شايد چون خجالت مي کشيدي که با من حرف بزني،سرت را به سوي من خم نکردي. تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد که هنوز خيلي کارها براي انجام دادن داري.بعد از انجام دادن چند کار،تلويزيون را روشن کردي.نمي دانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟ در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي از روزت را جلوي آن مي گذراني؛ در حالي که درباره هيچ چيز فکر نمي کني و فقط از برنامه هايش لذت مي بري...باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تو در حالي که تلويزيون را نگاه مي کردي،شام خوردي؛ و باز هم با من صحبت نکردي. موقع خواب...،فکر مي کنم خيلي خسته بودي. بعد از آن که به اعضاي خوانواده ات شب به خير گفتي ، به رختخواب رفتي و فوراً به خواب رفتي.اشکالي ندارد. احتمالاً متوجه نشدي که من هميشه در کنارت و براي کمک به تو آماده ام. من صبورم،بيش از آنچه تو فکرش را مي کني.حتي دلم مي خواهد يادت بدهم که تو چطور با ديگران صبور باشي.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر يک سر تکان دادن،دعا،فکر،يا گوشه اي از قلبت که متشکر باشد. خيلي سخت است که يک مکالمه يک طرفه داشته باشي.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به اميد آنکه شايد امروز کمي هم به من وقت بدهي. آيا وقت داري که اين را براي کس ديگري هم بفرستي؟ اگر نه،عيبي ندارد،مي فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبي داشته باشي ...


دوست و دوستدارت:خدا
__________________
عروسک بچه‌گی‌هایم را که دزدیدند،
دیگر چاره‌ای نداشتم

الهي

گاهي اوقات به يه كسي مثل خواجه عبدالله انصاري حسوديم مي شه! وقتي مي بينم اينطور شيفته بوده و هر جوري كه مي خواسته با كلمات متصل مي شده! يه كم (بيشتر از يه كم) دلم مي گيره!

يه جوري از محبت الهي و محبت خودش نسبت به او مي نويسه كه ...

الهی محبت تو گلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نيست گرفتار آن ، الهی از هر دو جهان محبت تو گزيدم و جامه بلا بريدم و پرده عافيت دريدم.

يا رب ز شراب عشق سر مستم کن                        وز عشق خودت نيست کن و مستم کن

از هر چه بجز  عشق تهيدستم  کن                         يکباره به بند عشق پابستــــــــــــتم کن

الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر ، و چون در خودنگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر ، الهی مرا دل از بهر تو در کار است و گرنه مرا با دل چه کار است آخر چراغ مرده را چه مقدار است .

الهی اگر مستم و اگر ديوانه ام ، از مقيمان اين آستانه ام آشنائی با خود ده که از کائنات بيگانه ام.

الهی تا بتو آشنا شدم ، از خلق جدا شدم ، در دو جهان شيدا شدم ، نهان بودم و پيدا شدم .

الهی در سر خمار تو داريم ، در دل اسرار تو داريم و به زبان اشعار تو داريم ، اگر گوئيم ثنای تو گوئيم و اگر جوئيم رضای تو جوئيم.

من ميرم واسه هميشه

        من میرم واسه همیشه     
                 

خستـــم از روزای ابــری         خیلی سنگینه نـگاهت 
دوست ندارم تو تابستون         بشینــم باز ســر راهت 
نمیـــخوام بـــازم خیـالت         قبـلـه آرزوهــــام شــــه
تـــو بمــون و عاشقـــای         روی پُـــر غـرور و ماهت
 

آره مــن اونم که گفتــم          واسـه چشم تـو دیوونم 
آره مـن قـول داده بــودم          تـا تهش بــاهات بمونـم
ولی پس دادی نگــــامو           زیــر رگبــــــار غـــرورت 
من فقط یکــم شکستم          خوب نگام کنی همونم

 

چـمــدون رویـــاهـــامـو           دیگه برداشتم و بستم 
دیگــه عین اون قدیمــا           چشــــاتو نمیپرستــــم 
رخ تــو عین یه بـــــازی           منــو مـات قصه هـا کرد 
حالا بی اسمـم و تنها            پُــرپــاییز و شکستــــم


اینــی که حــــالا میبـینـی       دیگه مجنون چشات نیست 
دیگه وقتی نیمه شب شه       نگـران لـحظه هــات نیست 
مـــن بــرام فــرقـی نــداره        کـــه تو بــاشی یـا نباشی 
خیلـی وقته دیگه نیستی        تو دلم جـــایی برات نیست
      

از تو هیچ چیزی نـمونــده         نـه نگـــاهی و نـه یــــادی
مـــن سپردمـت به دریــــا         عـیــن یـــه مـوج زیـــــادی 
تازه فهمیدم با این عشق         زندگیـــم چقـد تلـف شـد
تــو بـــه جــای التماســم         یـــه گُلـــم بهـــم نــدادی 


   
من میرم واسه همیشه

عشق

نظر یادت نره ...

در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ، قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شد به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار از من خواستند  تا آخرین   خواسته ام را بگویم و من گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم .

------------------------

پیله ابریشم

 

پیله ابریشم  


روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای 

بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقٿ شدو به نظر رسید 

که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه 

کمک کندو با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه 

اش ضعیٿ و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت 

پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محاٿظت کند اما چنین نشد . در واقع پروانه 

ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد . و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند . آن شخص 

مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه 

قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان 

پرواز دهد . گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ

مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم - به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم 

پرواز کنیم

آینه

آینه منو برداشت... شروع کرد بهم نگاه کردن... دستی به موهاش کشید... یقشو درست کرد... دهنشو کش داد تا دندوناشو ببینه... گرد و خاک های فرضی رو شونه هاشو تکون داد... صداشو صاف کرد...کلشو آورد جلوم ...برام شکلک درآورد... منم براش شکلک درآوردم ...خندید... منم خندیدم... یهو خندش وایستاد.... میخواستم ببینم برا چی دیگه نمیخنده منم دیگه ساکت شدم...

 

اومد بره... گفتم آینه باهام قهری...؟ سرشو انداخت پایین ولی هیچی نگفت... سرشو گرفتم بالا زل زدم تو چشاش... بهش گفتم چقدر چشات قشنگه آبی آبی مثه دریا... اشک تو چشاش جمع شد ولی بازم هیچی نگفت ...بهش گفتم دیگه دوسم نداری ...دوباره سرشو انداخت پایین ...گفت قلب تو سیاهه... گفتم خودت چی قلب تو سیاه نیست ...؟دستشو از دستم جدا کرد ...اما آینه نیفتاد...اما نشکست ...

 

بهم گفت پشت سرتو ببین ...نگاه کردم ...خودم بودم ...ولی کوچیک شده بودم... کوچیک کوچیک ...انگار هنوز مدرسه نمیرفتم... سفید سفید ...مثه نور...نزدیکش شدم ...نزدیک و نزدیک تر... اینقدرکه دیگه منم شدم مثه اون... کوچیک کوچیک... سفید سفید... آینه افتاد... این بار شکست... نیم خیز نشستم...تو آینه پر از ترک خودمو دیدم که خرد شده بودم... آینه گفت دوست دارم

تست عشق

 

در کلام ممکن است هر کس ادعای عشق داشته باشد اما در عمل است که عاشق شناخته می شود.

عشق آن است که عاشق جز معشوق نبیند.خود را نبیند او را ببیند.همه چیز را برای او بخواهد. او را برای

 او بخواهد نه برای خود.مادر عاشق است.اگر خانه اش آتش بگیرد و فرزندش در آن باشد خود را نمی

 بیند. فقط فرزندش را می بیند.حاضر است از جان خود بگذرد تا فرزندش زنده بماند.شهدا عاشق بودند.

به خاطر خدا از جان خود گذشتند.با خدا عشق بازی کردند.ما هم اگر می خواهیم بدانیم عاشق خدا

هستیم یا نه می توانیم از خود یک تست بگیریم.آیا حاضریم به خاطر او از جان مال و ... بگذریم؟ 

جان و مال پیشکش.

               آیا هنگامی که زمینه گناه فراهم است حاضریم بگیم خدایا به خاطر تو ...؟

بهشت

تا بهشت دو قدم راه داریم:

قدم اول: خودمان را با دیگران مقایسه نکنیم

قدم دوم: در بهشتیم.

 

وقتی خدا آمد آنچه داریم و نداریم از بین می رود

و بعد غم از بین می رود.

 

گاهی در فکرمان با کسی دعوا می کنیم به او ناسزا می گوییم

و احساس نمی کنیم کار نادرستی مرتکب شده ایم.

 

وقتی حرف بد می زنید در فکر شما حضور پیدا می کند

و همین روح را آلوده می کند.

 

تمام گرفتاری های ما دوری از خداست

 

گاهی فکری شما را خیلی اذیت می کند

رهایش کنید راحت می شوید.

نباید خود را در چنگال ذهن بد گرفتار کنید.

 

خداوند غیور است

 نمی خواهد گناه بنده اش فاش شود.

 

تا می توانید دل کسی را نشکنید...

دل شکستن توفیق را از انسان می گیرد.

 

کسی را سر زنش نکنید

شاید این سرزنش شما را به وضعیت مشابهی دچار کند.

خداحافظ برای همیشه

 

 

نمیدونم باید چه جوری مقدمه بنویسم . اصلا چی باید بنویسم و برای چی باید بنویسم ؟؟؟ اما مینویسم تا شاید همون دوستی که میخونه دلیلشو بفهمه .کسی چه میدونه شاید تو .. آره خود تو . ...

 من این بار با تمام دفعات قبل فرق دارم . من اینبار اومدم تا برای همیشه برم . ... !!!! برای همیشه .....

بنده ام

من در کنارت خواهم ماند پس مباداغصه بخوری .

یاریت میکنم پس بخواه.

ازطرف خدا

خدایا

آنگاه كه تنها شدي و در جستوجوي يك تكيه گاه مطمئن هستي.بر من توكل نما.(نمل/79)

فناوري برش نان به كمك رايانه !

000810.jpg

فناوري برش نان به كمك رايانه !

سنگگ ايراني !

سنگگ ايراني !

http://s6.bilder-hosting.de/img/J3IAD.jpg

عکس جالبی از هاگدان کپک سیاه نان (ریزوپوس استولونیفرا)

عکس جالبی از هاگدان کپک سیاه نان (ریزوپوس استولونیفرا)

کپک سیاه نان

توضيحات:

كپك سياه نان
پيكر اين قارچ از نخينه‌هاي بدون ديواره‌ي عرضي ساخته شده است. 

در اين قارچ‌ چند نوع نخينه وجود دارد. نخينه‌هاي افقي كه روي نان رشد مي‌كنند و استولون(Stolon) نام دارند و نخينه‌هايي كه به درون نان رشد مي‌كنند و ريزوئيد(Rhizoid) ناميده مي‌شوند. ريزوئيدها سبب تثبيت استولون‌ها در محيط و هم‌چنين جذب مواد غذايي از آن مي‌شوند. اسپورانژيوفورها (Sporangiophore) نخينه‌هاي ساقه‌ مانندي هستند كه هاگدان‌ها روي آن‌ها تشكيل مي‌شوند.
توليد مثل كپك سياه نان
توليد مثل غير جنسي
توليد مثل غير جنسي روش معمول توليد مثل در اين قارچ است. هنگام توليد مثل غير جنسي، هاگ‌هاي هاپلوئيد درون هاگدان‌ها تشكيل مي‌شوند. هاگ‌هاي بالغ در محيط‌ رها مي‌شوند و از رشد هر يك ميسليوم قارچي جديد به‌وجود مي‌آيد.

توليد مثل جنسي
هنگام توليد مثل جنسي دو نخينه از دو نوع جنسي مختلف كه با نام مثبت (+) و منفي (-) خوانده مي‌شوند به‌سمت هم‌ديگر جذب مي‌شوند، انتهاي نخينه‌ها با هم برخورد مي‌كند و يكي مي‌شوند. 

در همين حال در ‌سمت داخل هر نخينه يك ديواره‌ي عرضي تشكيل و اين بخش از بقيه‌ي نخينه‌ مجزا مي‌شود. هسته‌هاي هاپلوئيد درون اين بخش دو به دو باهم تركيب مي‌شوند و ديواره‌ي ضخيمي به درون آن تشكيل مي‌شود كه در اين حالت به آن زيگوسپور مي‌گويند. زيگوسپور بعد از طي يك دوره خواب، ميوز را انجام مي‌دهد و مي‌رويد. در اين زمان تعدادي اسپورانژيوفور روي آن رشد مي‌كند كه هاگدان‌ دارند. درون هاگدان‌ها تعداد فراواني هاگ تشكيل مي‌شود كه در محيط رها مي‌شوند و ميسليوم‌هاي جديدي را به‌وجود مي‌آورد

تصاويري جالب از پرينتري براي چاپ روي نان!


Strangest printer in the world

براي مشاهده ساير تصاوير بر روي ادامه مطلب كليك كنيد..

ادامه نوشته

نان محلي..........بدون شرح

لطفا براي مشاهده تصاوير به صورت كامل بر روي ادامه مطالب كليك كنيد...
ادامه نوشته

 ارتباط نان و رازهای شخصیتی شما !

نان جو:در فداکاری و صداقت شما هیچ شکی نیست!این دو ویژگی در محیط کار از خصوصیات بارز شماست.برخی از روانشناسان می گویند:حتی کشاورزانی که کاشت جو را ترجیح می دهند٫ نسبت به دیگران صادقانه و صمیمی ترند.شما فردی بسیار ساده ٫متواضع و فروتن هستید و این خصوصیات می تواند گویای این باشد که چرا دوستانتان همیشه به شما اعتماد می کنند٫همچنین سلیقه خوبی در انتخاب لباس دارید!

نان باگت:همیشه به نوعی شیطنت هایتان دیگران رابه سوی شما می اورد!شیطنت و گاهی اوقات بازیگوشی که در چشمانتان موج میزند همان چیزی ست که شما را در چشم دیگران بسیار جذاب و با نمک می کند!شما فردی مهربان و شوخ طبع و خوش خوراک هستید٫با این حال عیب بزرگ شما زود رنجی تان است.دیگران در موقع حرف زدن با شماباید کاملا مراقب کلامشان باشند!

نان قندی:به رغم بذله گویی برخی اوقات خجالتی هستید اما سریع الانتقال بودن شما از نکات بارزی ست که همانند"نان قندی"شما را نزد دیگران شیرین می کند!شما عاشق کشف چیز های جدید و مخالف هستید.فردی بسیار خونسرد هستید و به ندرت عصبانی می شوید!از ازاد بودن و ازاد گشتن لذت می برید٫هر چند در دوستیابی کمی با احتیاط قدم بر می دارید!

نان لواش:مهربان هستید و نمونه های مهربانیتان همیشه دهان به دهان میان دوستان و اشنایان می گردد.همچنین عاشق صلح و صفا و ارامش هستید و حتی دوست ندارید به شخصی که اشتباه کرده نا مهربانی کنید!البته به همان نسبت نیز دوست داریدبا شما چنین رفتاری شود.دوست ندارید پشت دیگران حرف بزنید.به اندازه کافی بخشنده اید و این از صفات بارز شماست.یکی دیگر از صفات خوبتان یک رو بودنتان است!

نان های زره٫شوید و...:شما هر جا باشید شادی و خوشحالی را برای اطرافیان به ارمغان می اورید و همانند نان های مختلف با طعم های مختلف ٫هر روز شادی و تازگی و یک بو وطعم خوب و جدید را برای زندگیتان به همراه می اورید!شما رهبر گروه دوستانتان در مراحل مختلف هستید و به خوبی می توانید در زمان مورد نیاز٫انها را راهنمایی کنید!از ریا کاری و دو رویی بی زارید و سعی می کنید بشدت از انها دوری کنید.در کارتان بسیار دقیق بوده و کاملا سازماندهی شده عمل می کنید!

نان تست:هر فشاری را به راحتی تحمل کرده و هر گونه جو سنگینی را تغییر می دهید.شما پر از رمز و راز هستیدو حرفهایتان با ایهام همراه است.بسیار شایسته و معقول هستید ودوست دارید به دیگران کمک کنید.از کسی کینه به دل نمی گیرید واز قهر و جدایی گریزانید.دوستانتان از دوستی با شما راضی و خوشحالند!

روشهاي نگهداري مواد غذايي

روشهاي نگهداري مواد غذايي

 ميکرو ارگانيسمها در هوا، گرد و غبار، خاک، فاضلاب و روي دستها و قسمتهاي ديگر بدن وجود دارند و آنقدر فراوان هستند که وجود آنها روي غذا اجتناب ناپذير است، مگر آنکه براي از بين بردن آنها اقدامات ويژه اي بعمل آيد. اگر قرار باشد غذا را براي مدتي در شرايط خوب نگهداري نماييم بايد از رشد ميکرو ارگانيسمها جلوگيري نماييم. اين عمل را مي توان با کشتن آنها و نگهداري غذا در شرايطي که امکان آلودگي مجدد آن وجود نداشته باشد يا با ايجاد محيطي که رشد آنها را کند يا متوقف سازد انجام داد.
قابليت نگهداري غذا در شرايط مناسب براي مدت زمان طولاني، يک نياز جدي است. زيرا مقدار غذايي که از بين مي رود کاهش يافته و موارد مسموميت غذايي پايين نگه داشته مي شود. مزيت ديگر آن اينست که از غذاهاي متنوع تري مي توان استفاده نمود، از جمله از غذاهاي خارج از فصل و غذاهاي آنسوي درياها که در زمانهاي گذشته قابل حمل و ذخيره سازي نبوده اند. استفاده فراوان از نگهدارنده ها، يخچال، فريزر، غذاي کنسرو و بدون آب (dehydrated) براي مصرف کننده يا تهيه کننده مواد غذايي، اين امکان را فراهم مي آورد تا در سرتاسر سال به طيف گسترده اي از مواد غذايي سالم دسترسي داشته باشد.
همراه با جلوگيري از رشد ميکرو ارگانيسمها، يک روش نگهداري خوب بايد حتي الامکان، خصوصيات اصلي غذا را حفظ نموده و در ارزش غذايي آن کمترين تغيير را بوجود آورد.
ادامه نوشته

بسته بندي مواد غذايي

بسته بندي مواد غذاييدر بسياري از موارد براي ايجاد هماهنگي بين نيازهاي نگهداري محصول غذايي مورد نظر و ماده بسته بندي لازم است از مواد بسته بندي مرکب يا Multi Layer Packaging Material استفاده گردد. چرا که يک لايه بسته بندي به تنهايي قادر نيست مجموعه نيازهاي مورد نظر را تامين کند. بنابراين از مواد بسته بندي مرکب کمک گرفته مي شود.

برای مشاهده متن کامل بر روی ادامه مطلب کلیک کنید..

ادامه نوشته

تصاويري زيبا از طبيعت زيباي شمال ايران(رامسر-نمك آبرود)

تصاویر فوق را از طبیعت زیبای شمال ایران(رامسر)گرفتم.امیدوارم که از دیدن این تصاویر لذت ببرید.برای مشاهده تمام تصاویر بر روی ادامه مطلب کلیک کنید...

ادامه نوشته